منو تنهایی

به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت ! نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !

منو تنهایی

به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت ! نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !

دست پرورده

آخر شب بود...مست و خراب از کوچه ای میگذشتم ناگهان دور ورم پر از گرگ های ناشناس شد!!سردسته آنها جلو آمد... سر  

 بالا آوردم و دیدم او همان است که بیادش مست کردم!! نیش خندی زدم و گفتم: بزن ...! زد ..! باورم نمیشد! او همان بره ای 

 

 بود که خودم گرگش کردم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد