یک منجم عشق را این گونه گفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ماه و خورشید
در میانه ...کهکشان راه شیری
چشم پرانی ستاره...........یک غروب یا یک سحر...هم خوابگی
یک کوتوله........گیر اافتادن میان یک سیه چاله
چون تمام ذره ها......عاقبت جذب انرژی سیاه
رسوائی...خیانت....مرگ