منو تنهایی

به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت ! نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !

منو تنهایی

به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت ! نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !

یه عده آدم نفهم هستن ,


که میفهمن نفهم هستن , 


ولی نمیفهمن که میفهمیم نفهمن

حقمه نفرینم کنی


که دنیاتو آتیش زدم
حقمه نفرینم کنی
که با تو راه نیومدم
تو عاشقم بودیو من
بی اعتنا بودم به تو
حالا توی تنهاییام
حس می کنم نبــــــــــــوووودتوووو
منو نبخش که چشماتو
بارونی کردم همیشه
تورو توی غصه و غم
زندونی کردم همیشه
صداتو از یاد بردمو
خالی شدم از عشق تو
تو گریه میکردی و لی
من نشنیدم حق حقتو

می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!



اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...

آخرش برگرده بگه

مگه من ازت خواستم.....

منو به دست من بکش


به نام من گناه کن. 


اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن.

تنهایی یعنی....



هنوزم سعی می کنی از تو رفتارش و حرفاش

یه نکته ای پیدا کنی، که به خودت تَلقین کُنی

داره به تو فکر می کنه...

پیشنهاد میکنم بخونید :‌|



پسر به بابا : بابا میشه بپرسم شما ساعتی چقدر پول در میارین ؟ 


.
.

.
.
.

پدر : تو نباید دخالت کنی توی این مسائل ! ولی من ساعتی 10 هزار تومان در میاریم. 


پسر : بابا میشه 5 هزار تومان ازت قرض بگیرم ؟ 


پدر : برای این پرسیدی ؟ نه نمیشه تو پول نیاز نداری ( با حالت عصبی ) 


پسر بدون اینکه چیزی بگه سرشو میندازه زیر و میره توی اتاقش ... پدر با خودش فکر کرد "چرا من عصبانی شدم ؟ " باید بفهمم  

واسه ی چی بچه ی 10 ساله 5 هزار تومن پول میخواد ! 


در اتاق پسر باز شد ...
پدر : پسرم ببخشید عصبانی شدم بیا این 5 هزار تومن اما اول بهم بگو واسه ی چی میخوای این پولو؟ 


پسر در حالی که 4 هزار تومن پول از زیر بالشتش بیرون میاورد ... : پدر پولم کمه ... میشه بهم تخفیف بدی ؟ 


پدر با تعجب : تخفیف ؟ واسه ی چی ؟ 


پسر : میشه بجای 10 هزار تومن 9 هزار تومن بگیرین و 1 ساعت مال من باشی فردا شب ؟ میخوام فردا شب با هم شام  

 

بخوریم ... 


پدر سرشو زیر انداخت و اشک از چشماش سرازیر شد...  

خدایا اخه چرااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت : دوستت دارم، هر چی گشتم مثه تو پیدا نشد !!

گفتم :خوب گشتی !!؟؟؟

گفت : آره !! ..

گفتم : اگه دوستم داشتی ، نمی گشتی .!!!!!

کاش تــو بــــودی و مــن.. !


نـم نـم بـــاران..

یـک جـــاده بـی انتهـــا ..

دســت در دســت هــــــم ..

بــــــدون چتــــــــر.. !

زیــر بــــاران..

خیـــس خیـــس ...!!

به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ولی آموختم که..



ناله ام سکوت باشد.

گریه ام لبخند..

و تنها همدمم ، سیــــــگار.....................!!!!!!

حـَرفــای پـشـــت ســَرم . .


حــَرف نـیــســـت ! ! . 


عـــقــدَســــت . .

از یه جایی به بعد...



وقتی کسی بهت میگه دوست دارم .

لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری...!

تو چه میفهمی ...


حال و روز کسی را که دیگر هیـــــــــــچ نگاهی دلش را نمی لرزاند..؟

کاش یکی بود که ...

اگر یکی رو داری که حرفهای دلتو میتونی بهش بگی بدون اینکه منتی بزاره و نصیحتت کنه قدرشو بدون... 


کاش یکی بود که میتونستم با گفتن حرفهای دلم کمی سبکتر بشم 


همین...!!

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست

آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند . . .

offline"

همیشه هم offline بودن به معناى busy بودن نیست...

شاید دیگه منتظر کسى نیستی و حــوصله خودتم نداری...!!!

ازمن جداشد و گفت کار خداست


....مانده ام..... 


مگر خدای او...خدای من نبود!!! 


....

یادم باشه با هیچکس از احساسم حرف نزنم



یادم باشه من تنهام

یادم باشه که آدمها به عشق میخندن

یادم باشه که به دنیا نیومدم تا به ارزو هام برسم

یادم باشه که یادم نره ...

هرگز این چهار چیز را ،در زندگیت نشکن :



اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ... 



زیرا اینها وقتی می شکنند ، 


صدا ندارند ... 


اما درد بسیاری دارند ... ! 


گریه ام میگیرد...



وقتی که میبینم کسی که تمام دنیای من بود

اکنون منت دیگری را میکشد... !!!

شهامت میخواهد


دوست داشتن کسی که  


هیچ وقت  

+
هیچ زمان  


سهم تو نخواهد شد !

چه فرقی دارد


پُشت میله ها باشی  

یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن 


وقتی که آرزوهایت 


در حبس باشند

آموخته ایم از تو وفاداری را


خون تو نوشت معنی یاری را

ای کاش که آب کربلا می آموخت

آن روز زچشمت آبرو داری را ..

دلت که تنگِ یک نفر باشد



خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای

فراموش کنی

فایده ندارد ...

تو دلت تنگ است ...

دلت برای همان یک نفر تنگ است

می گویند : یک روزی هست که چرتکه دست می گیرند ؛


و حساب کتاب می کنند ! 


و آن روز تو باید تاوان آنچه با من کردی را بدهی ... 


فقط نمی دانم ، 


تاوان دادن آن موقع تو ؛ 


به چه درد من می خورد ...

میخواهم خودم را بزنم به آن راه......



همان راهی که تو همیشه از آن میرفتی.....

شاید دوباره همدیگر را دیدیم.

خیلی زود می‌فهمی



همه‌چیز را در آغوشِ من جا گذاشتی

مثلِ مسافری...

که تمامِ زندگی‌اش را

در یک ایستگاهِ بینِ راهی جا می‌گذارد!

به سلامتیه سربازی که تو ایست بازرسی

شیشه ی مشروب رودید ولی چیزی نگفت، فقط گفت یه پیک به سلامتیه عشقم بزنید امشب عروسیشه...

وقتی بهم گفتی دیگه مَـن رو فَراموش کُن



داشتَم به مَغزَم فِشار می آوُردَم

تو کی هَستی اَصلاً ؟

گفتن دوستت دارم ها


هیچ فایده ای ندارد! 


باید آنها را، 


روی سنگفرش خیابان نوشت... 


شاید رهگذری خواند 


دلش تپید،... 


ماند و نرفت. 


وگرنه، 


گفتن های من، 


همه را مسافر کرد...

آدما گریه میکنن،


نه به این خاطر که ضعیفن، 


بلکه به این خاطر که مدت زمان زیادی قوی بودن!

خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :

چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم… 


اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم…

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد...


در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت 


و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد 


ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد ...!!

گاهی دیووانگیم گل می کند،


می خواهم بروم دور، خیلی دور، 


یک جایی که خودم را فراموش بکنم...
 

فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم...

مرا این گونه باور کن :


کمی تنها ، 


کمی بی کس ، 


کمی از یادها رفته ، 


خدا هم ترک ما کرده ، 


خدا دیگر کجا رفته !!! 


نمی دانم ....مرا آیا گناهی هست؟ 


که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست؟ 


مرا این گونه باور کن..